دل
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۲ ق.ظ
شب تا به صبح بس که بنالم به پای دل
هم خونجگر شود دل و سوزد برای دل
دل سوزد از غم و نرسد بهر التیام
هرگز کسی به درد دلش جز خدای دل
در تار و پود سینه آدم چه میتوان
بنهاد تا شرر بفشاند به جای دل؟
جز با وصال یار میسر نمیشود
آنگونهای که باید و شاید رضای دل
نبود به جز قدوم خداوندگار عشق
شایسته ضیافت دیگر سرای دل
گر یک نظر به جانب عاشق بیفکند
در دم فرونشانده شود هوی و های دل
دل را ز رنگ و زنگ کدورت ستردهایم
اما به اشک دیده بیاید صفای دل
جان را گرفتهایم سرِ دست تا کند
خود را به هر روش که تواند فدای دل
چون دل به گردباد حوادث سپردهایم
زین ورطهاش نجات دهد ناخدای دل
#محمد_جلوانی