آش دهان سوز
شنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۲، ۰۱:۰۷ ب.ظ
در من طلوع میکنی و روز میشوم
فارغ ز حال بیخود دیروز میشوم
دنیای تازهای به دل من نمودهای
مبهوت از این طبیعت مرموز میشوم
در مکتب حضور تو زانو که میزنم
با این همه علوم نوآموز میشوم
از هرج و مرج جان و دلم دور میشود
فارغ ز نفس فاسد کینتوز میشوم
عشق تو دیو جهل ز من میرماند و
بر اهرمن مسلط و پیروز میشوم
با بوسه از لبت چو نمکگیر میشوم
مست از چنین آش دهانسوز میشوم
شادم که بخت رو به من آورده، دیدهور
هر صبح از آن جمال دلافروز میشوم
فرقی ندارد این که چه روزی ز سال هست
در هر زمان ز روی تو نوروز میشوم
۰۲/۰۶/۱۸