تابو
چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۲۵ ق.ظ
من همهی تابوها را شیکستم
تا ببینم که واقعاً چی هستم
نفهمیدم کیام؟ چیام؟ چجورم؟
تو زندگی دل به چه چیزی بستم؟
آیا تو این عالم آدمیت
بزرگ و با شرافتم یا پَستم؟
وقتی که موندم توی کار خودم
دیگه چه کاری برمیاد از دستم؟
بخت اگه یارت نباشه، مثل من
میشی که به خاک سیا نشستم
دور و برم یه رنگ خاکستری
گرفته که از بس سیاهه خستم
دیگه نمونده راه برگشتی چون
پلهای پشت سرمو شکستم
وقتی که پر کشیدم و غیبم زد
میبینی که از هر چی بنده جستم
اون موقع از هر چی که هست تو دنیا
معلوم میشه من از همش گسستم
خرده و بردهای ز کس ندارم
آره ببین من همینم که هستم
آینده روشنه قسم میخورم
به اون خدایی که نمیپرستم
۰۲/۰۶/۲۹