زخم ها
پنجشنبه, ۶ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۲۰ ب.ظ
زخمها سر باز کرد و خون روان شد از رگم
ریخت اعصابم به هم از دست اخلاق سگم
میروم خوشحال در زندان مرگی بیزوال
میکشم نعره چو خرناس خری توی جوال
این چه بود؟ و از کجا آمد؟ که را زد؟ کو؟ کجاست؟
من که بودم؟ من چه هستم؟ پایهی عقلم بجاست؟
میروم تا کهکشانها میروم تا آسمان
دستها روی سرم پاها به روی کهکشان
این که من بودم چرا شد دیگری؟ پس من چه شد؟
پیرمردی که خودم بودم چرا پس بچه شد؟
بیلباسم پوششم برگ گل نامرئی است
این ردای روی دوشم را بگیر از من گسست
حال و روزم را ببین زنجیر مجنونی بیار
این دلم گلدان خالی بود در آن گل بکار
کاش روزی مصلحتها پای حق ویران شوند
کاش کاخ دیوها کمکم، کم و ویران شوند
کاش روزی نور برخیزد زمین روشن شود
کاش دست ابرها در کاسهها مهمان شود
میخروشم رقص گلها را ببینم در بلور
میگذارم در چراغ آسمانها رقص نور
۰۲/۰۷/۰۶