تبدار
يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۲، ۰۸:۰۴ ق.ظ
در حالتی تبدار میگویم سخن با تو
اما نمیدانم که من گویم سخن یا تو
من از وجود خود برون رفتم دگر حالا
گشته وجود من تمامیّ و سراپا تو
هر جا نگه کردم ندیدم غیر تو کس را
دریا تویی صحرا تویی اینجا تو آنجا تو
من خویش را وقف تو کردم عاشقت بودم
هر لحظه میمردم برایت وای اما تو ...
تو آن درخت سرو بالایی که من هستم
اینجا به زیر سایهات بر خاک و بالا تو
دنیا برایم تکه سنگی بود که هر کس
در راه من با قلدری انداخت حتا تو
من راه خود را یافتم آخر چه بد یا خوب
طی میکنم این راه را از خویشتن تا تو
۰۲/۰۷/۳۰