مدح علی
تقدیر چنین بود که قربان تو گردم
نان و نمکت خورده و مهمان تو گردم
از لطف تو روزی برسد بر من مسکین
مرهون سخامندی و احسان تو گردم
اصلاً همه چیزم بشود مال تو و بعد
حتی خود ناقابلم از آن تو گردم
همواره مقیم سر کوی تو شوم تا
هم نوکر و هم خادم و دربان تو گردم
هر دم که بیفتد نظرم بر جبروتت
مبهوت جلال و فَر و سلطان تو گردم
بر کبکبهی دولت تو فخر نمایم
پس ملتزم و گوش به فرمان تو گردم
من بستهی لطف تو و در بند تو دائم
خوشحال از اینم که گروگان تو گردم
تو لب بگشایی و ز لب قند بریزی
من محو سخنهای درافشان تو گردم
شیرینسخنی، عقل کلی، اوج کمالی
زانو زدهی مکتب برهان تو گردم
از هستی نورانی تو فیض بگیرم
ره یافته از چهر درخشان تو گردم
با یک نظرت کل دلم را که ربودی
زیر و زبر از قدرت طوفان تو گردم
تو راهبر کشتی ایمانی و ای کاش
من تابع و فرمانبر سُکّان تو گردم
ایمان من آمیخته با ذات وجودت
خواهم که همه عمر مسلمان تو گردم
در راه تو کوشش بنمایم که نهایت
تقدیم کنم جان ز شهیدان تو گردم
پر ارجتر از این چه بود در همه عالم
که شاعر و مداح و ثناخوان تو گردم
یا رب مددی ساز ثناگستر این شاه
از لطف عنایات فراوان تو گردم