خلاص
دوشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۱۹ ق.ظ
به چشمبندی عقل از غمت خلاص شدم
رها شدم ز تو، از ماتمت خلاص شدم
جهان من دگر و روزگار من دیگرگون
در این جهان دگر از عالمت خلاص شدم
اگر نظر نکنی بر من و به احوالم
چه بهتر این که ز جام جمت خلاص شدم
به چشم مست خودت معجزم نشان دادی
ولی از آن علل محکمت خلاص شدم
به سوی خویش کشیدی مرا ز بیراهه
ز کوچههای خم اندر خَمت خلاص شدم
به زیر بیرق تو سینه میزدم یک عمر
برون شدم ز تو و پرچمت خلاص شدم
مرا تو آدم خود کرده بودی از سر لطف
ز شیطنت دگر از آدمت خلاص شدم
مرا نده تو از آن وعدههای حور و قصور
که از عطا و لقای کمت خلاص شدم
کنون مرا نه خلوص و نه حال ذکر و دعاست
که از طهارتِ در زمزمت خلاص شدم
۰۲/۱۲/۰۷