نیاز
دوشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۰۲ ق.ظ
من و داستان این غم که سر دراز دارد
دل من به سوگواری ز غمت نیاز دارد
به سراغت آیم اما دل دردمندم ای گل
ز شمیم دلنواز گلت احتراز دارد
نتوان نمود تشبیه تو را به گل از آن رو
که جمال تو ز گلها بسی امتیاز دارد
به قدت چو خیره گردم دل من رود به یک دم
نه سر گل و نه هرگز سر سروناز دارد
نروم ز کویت اما کنم آرزو که آن گل
به مقابلم نشیند رخ همتراز دارد
اگر آه و نالهی من به فلک شده است گویی
ز نوای سوزناکش دم نینواز دارد
من و نای بینوایی تو اگر حریف مایی
دل من نیاز مبرم به تو دلنواز دارد
رخم از تو گر که برگشت بدان که گوش هوشم
همه رو به سوی آن نغمهی جانگداز دارد
ز حقیقت است اینها نه مجیز خامطبعان
دل من نه قصد مدح و نه سر مَجاز دارد
همه عمر خود برای تو تلف نمودهام من
چه شود کسی مرا از هوس تو باز دارد
۰۲/۱۲/۰۷