بیرون از خود
از خود برون بیا و ببین تا ستارهها راهی نمانده است
گلها شکوفهها
زیبا و سرزنده
دریا پر از خروش
از خود برون بیا و ببین ابرهای سرد
و بارش نم نم باران روی برگها
از خود برون بیا و سرت را رو به آسمان
در آرامش بیکران
در سکوت
نور
احساس زندگی
شادی بیمزاحمت صدای گنجشکان
و خرامیدن گربهها روی چمنها
از خود برون بیا
و رد مورچههای روی درخت
و خندهی بچهها در مسیر مدرسه
و کارگری که خسته از کار بر میگردد
و منتظر بستری گرم است
از خود برون بیا
و همه را با هم ببین
زندگی را در حاصل جمع
شادی و غم
زیبایی و زشتی
کار و استراحت
خنده و گریه
و بطالت و عرفان
حساب کن
و در دفتر زمانهات ثبت کن
تو منحصر به فردی
هیچکس نیست جای تو زندگی کتد
وقتی تو مُردی
دفتر یک زندگی
بهترین زندگی
زندگی تو که جایگزینی ندارد
بسته خواهد شد
پس
کامل زندگی کن
کامل یعنی بنشین و حسابت را با خودت صاف کن
سنگهایت را با خودت وابکن
ببین با خودت چند چندی
آرزوهایت
داشتههایت
نداشتههایت
دیدههایت
ندیدههایت
استعدادهایت
و خیلی چیزهای دیگر را
که فقط خودت میدانی
در ترازو بریز
بسنجش
کفههای ترازو را زیر و بالا کن
تا بفهمی کجای کار جهان خودت هستی
در این جهان بیکرانه که ما ذره هم نیستیم
خودت را با خودت بسنج
یک بار هم که شده ترمز قطار زندگی را بکش
از قطار پیاده شو
نگاهی به دور و بدت بینداز
نفسی تازه کن
ببین اصلاً مسیر را درست میروی؟
یک چایی برای خودت بریز
دستی روی شانه خودت بزن
از خودت به خاطر کارهای خودت تشکر کن
درباره کارهای بدت تجدید نظر کن
با خودت دست بده
و به خودت بگو چقدر دوستش داری
نگران نباش
قطار بدون تو راه نمیافتد
میدانم
حرفهایم شعاری و تکراری شد
از تو معذرت میخواهم
اما گاهی لازم است
همین حرفهای ساده
با خود زمزمه کنیم