زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

نویسندگان

اولین مواجهه 3- فضای شخصی (جایی صرفاً برای خود)

سه شنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۰۳ ب.ظ

خانواده‌های قدیم معمولاً پر جمعیت بودند.

تعداد بچه‌ها زیاد بود 

و تعداد اتاق‌ها کم.

به همین خاطر داشتن اتاق مجزا معمولاً معنی‌ای نداشت.

همه دور هم و کنار هم بودند.

با هم زندگی می‌کردند.

کنار هم غذا می‌خوردند

و کنار هم توی رخت خواب می‌خوابیدند.

خانه‌ها مبل نداشت.

کسی تخت نداشت.

بچه‌ها میز تحریر برای انجام تکالیف‌شان نداشتند.

نهایتاً کمد یا گنجه‌ای اختصاصی بود که برای جلوگیری از قاطی شدن

وسایلشان را در آن می‌گذاشتند.

اینها که می‌گویم مال یک قرن پیش نیست.

مال همین بیست سی سال قبل است.

یادم است که من چون فرزند بزرگ خانواده بودم

مسئولیت پهن کردن و جمع کردن رخت خواب‌ها با من بود.

هر شب شش دست رخت خواب پهن می‌کردم

و صبح جمع می‌کردم.

وظیفه خریدن نان و شیر

و دیگر اقلام کوپنی

در صف‌های طولانی که هیچ وقت پایان نداشتند هم با من بود.

گاهی وظیفه بچه‌داری هم به من محول می‌شد.

وقتی دبیرستانی شده بودم

گاه برادرانم را به مهد کودک می‌بردم یا باز می‌گرداندم.

مقدمه طولانی شد.

منظورم این بود که داشتن یک اتاق مجزا

نوعی قرطی‌بازی بود که برای امثال ما معنا نداشت

چون اصلاً اتاقی اضافی وجود نداشت که کسی برای خودش داشته باشد.

نهایتاً غیر از آشپزخانه و سرویس بهداشتی و حمام

یک سالن پذیرایی و هال و یک اتاق بود

که به این چیزها نمی‌رسید.

اما اولین برخورد من با فضای اختصاصی در ارتباط با دایی‌های بزرگم بود.

آن موقع زمان جنگ بود.

آنها یا جبهه می‌رفتند یا در شُرُف رفتن به جبهه بودند.

جوّ جنگ فضای جامعه را

-خصوصاً در اقشار مذهبی-

در دستان خود گرفته بود.

یادم است در یکی از اتاق‌های خانه پدربزرگم

-پدرِ مادرم-

که بعداً آشپزخانه شد

بالاخانه کوچکی بود که به زحمت می‌شد وارد آن شد.

یعنی راه پله یا نردبان یا هیچ مسیر دیگری نداشت.

دقیقاً نمی‌دانم دایی‌هایم چطور به آن وارد می‌شدند.

داخل آن اتاق یا آشپزخانه که می‌شدی

-این اتاق گوشه حیاط و جدا از سایر بخش‌های خانه بود-

در گوشه بالایی سمت راست دیوار روبرویی

چیزی مانند یک سوراخ چهار گوش می‌دیدی.

این یک فضای اختصاصی بود که فقط دایی‌هایم

-به ویژه دایی دومم-

از آن استفاده می‌کردند.

بزرگترها کاری به آنجا نداشتند.

ما بچه‌ها هم راهی به آنجا نداشتیم.

شاید از سر کنجکاوی به زور وارد آنجا شده باشم.

چیزی که در ذهنم مانده این است که دیوارهایش پر از شعارهای جنگی بود

و چند ماکت یونولیتی از هواپیما و اینها هم بر دیوارش نصب بود.

تاریک بود

و جایی برای جنبش و تحرک نداشت.

نهایتاً یکی دو نفر زورکی می‌توانستند با هم درونش قرار بگیرند.

یا یک نفر آنجا می‌توانست بخوابد.

احتمالاً تهش به عنوان انباری هم استفاده می‌شد.

به هر حال چون اختصاصی بود

به نوعی مرموز

و کنجکاوی برانگیز بود.

بعدها با فضاهای اختصاصی یا اتاق‌های شخصی دیگر رو به رو شدم

مانند اتاق کنار دالان عمویم

که آن هم برایم جذاب بود.

به هر حال این دخمه با بزرگ‌تر شدن دایی‌هایم و رفتنشان به سربازی و جبهه کم کم از رونق افتاد و محو شد. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۵/۰۲
محمد جلوانی

فضای اختصاصی

نظرات  (۱)

۰۲ مرداد ۰۳ ، ۱۲:۲۵ عطاملک | قرارگاه سایبری

سلام

ایام به کام

دعوت می کنم برای انتشار سریع و ساده یادداشت ها و ارتباط سریع با مخاطبین وبلاگ از شبکه اجتماعی ویترین استفاده نمایید

+ اکنون نام کاربریتان ازاد است

دانلود از کافه بازار

https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app

با سپاس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی