زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

نویسندگان

دیدن یک معلم پس از سی سال

شنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۳۱ ق.ظ

قبلاً هم گاه

جسته گریخته

سوار بر دوچرخه در خیابان

دیده بودمش.

همان زمان هم که به ما درس می‌داد پیر بود

و احتمالاً در مرز بازنشستگی.

اما نشده بود از نزدیک ببینمش

و با او سخن بگویم.

روز جمعه‌ای بود.

برای خواندن نماز به مسجدالکریم رفته بودم.

از معدود مسجدهایی در اصفهان است که روز جمعه هم در آن نماز اقامه می‌شود.

از همان ابتدای ورود در مسجد دیدمش.

چند بار خیز برداشتم که بروم کنارش بنشینم

اما منصرف شدم.

زیر نظر می‌پاییدمش.

نماز خوانده شده

و خواستم بیرون بیایم که موقع پوشیدن کفش با هم رو به رو شدیم.

سلام کردم.

بلافاصله با حالت رندانه‌ای گفت: مرا از کجا می‌شناسی؟

گفتم: دبیر زبان انگلیسی‌مان بودید

سی سال پیش.

گفت: پس خوب مانده‌ای.

کدام دبیرستان؟

گفتم: دبیرستان شهید رجایی.

که در همین کوچه بغل بود و الان انگار اداره شده است.

گفت: زمان آقای معمار.

گفتم: بله.

گفت: الآن چه کاره‌ای؟

گفتم: کارمند سازمان فرهنگی شهرداری هستم.

گفت: می‌توانی برایم بلیط استخر باغ غدیر بگیری؟

گفتم: در خدمتتان هستم.

گفت: حیف که دیگر حالش را ندارم و گرنه یقه‌ات را می‌گرفتم و تا وقتی برایم بلیط استخر را نمی‌گرفتی ولت نمی‌کردم.

آدرس سازمان‌تان کجاست؟

آدرس دادم.

گفت: اگر حالش را داشتم می‌آیم.

گفتم: قدمتان روی چشم.

خداحافظی کردیم.

منتظر بودم بیاید اما نیامد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۵/۰۶
محمد جلوانی

معلم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی