زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

نویسندگان

اولین مواجهه 17- زدن جیب

يكشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۳، ۱۲:۳۷ ب.ظ

عید نوروز برای ما ایرانیان زمان خاص و ویژه‌ای است.

خاطرات شیرین تحویل سال

پوشیدن لباس نو

دید و بازدید

آجیل و شیرینی

برنامه‌های تلویزیون

تعطیلات طولانی

و خیلی چیزهای دیگر

یاد نوروز را برای ما دوست‌داشتنی کرده است.

یکی از چیزهایی که بر شیرینی عید نوروز اضافه می‌کند

عیدی گرفتن است.

یادم است عید نوروز بود.

من حدود 10 سال داشتم.

دید و بازدیدها رونق داشت.

لباس نو زیبایی داشتم.

برای اولین بار شلوار لی پوشیده بودم.

نوی نو.

در پوست خودم نمی‌گنجیدم.

به مهمانی‌های مختلف رفته بودیم

و مقدار زیادی عیدی گرفته بودم.

پول‌های عیدی را در جیب عقب شلوار لی جمع کرده بودم.

خیلی خوشحال بودم.

از خانه پدر بزرگم بر می‌گشتیم

که دست به جیبم بردم و دنبال پول‌ها گشتم.

سر جایشان نبودند.

تعجب کردم.

امکان نداشت نباشند.

چند باره آن جیب را گشتم.

جیب‌های دیگرم را هم گشتم

اما خبری از پول‌ها نبود.

با خودم فکر کردم

حتماً از جیبم افتاده است.

اما در دلم می‌دانستم افتادنی در کار نبوده است.

امکان نداشت بیفتد.

جایش محکم بود.

در ضمن اگر می‌افتاد حتماً می‌فهمیدم.

جیبم را زده بودند.

پول کمی نبود.

زیاد هم نبود

اما برای من خیلی ارزش داشت.

هر چه فکر کردم نفهمیدم چطور یک نفر می‌تواند با دزدیدن پول‌های عیدی یک بچه دلش را بشکند.

بعدها فهمیدم

این که چیزی نیست

دنیا بی‌رحم‌تر از این حرف‌هاست.

بارها و بارها چیزهایی از من دزدیده شده

یا کلاه سرم گذاشته‌اند

و هر بار با خود گفته‌ام 

یعنی چطور می‌شود که یک نفر این‌قدر بی‌رحم باشد

که مال یک نفر دیگر را ببرد

و او را بیازارد؟

اما دیده‌ام باز هم دنیا و آدم‌هایش بی‌رحم‌تر از این حرف‌ها هستند.

از میان این همه بار 

آن اولین بار

خیلی پررنگ در ذهنم نقش بسته است.

یادم نمی‌رود.

گاهی وقتی افرادی را می‌بینم

که کیف پول‌شان را در جیب عقب شلوارشان گذاشته‌اند

و نصفش هم بیرون است

با خود می‌گویم

اینها

عجب جرأتی دارند.

من که دیگر هیچ وقت پول یا چیز دیگری در جیب عقب شلوارم نگذاشته‌ام.

گاه اما در فکر فرو می‌روم

و با خودم می‌گویم نکند من هم گاهی ناخواسته 

به دیگران ضرر زده‌ام

و خودم حالی‌ام نبوده است.

درست است که جیب کسی را نزده‌ام

اما خیلی کارهای دیگری را انجام داده‌ام

که دل دیگران را شکسته‌ام.

خدا بدی‌هایم را ببخشاید.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۶/۱۱
محمد جلوانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی