فلذا
انسانها برای رسیدن به کمال مطلوب خود
-عمدتاً با عنوان خوشبختی یا هر چیز دیگر-
تلاش میکنند.
اما با این فکر منطقی که رسیدن به این کمال نیاز به انجام مقدماتی دارد
در اثر نشناختن مقدمات درست
یا مرتبط
دچار خطا میشوند.
من اسم این خطا را «فلذا» گذاشتهام.
چرا؟
عرض میکنم.
(در ابتدا بگویم که قصد هیچ داوری اخلاقی
یا خوب و بد کردن ندارم)
شخصی میخواهد پولدار شود.
یعنی خوشبختی را در پولدار شدن میبیند
و فکر میکند تنها راه پولدار شدن از طریق تحصیلات عالیه است
فلذا درس میخواند و به دانشگاه میرود
اما پولدار نمیشود.
با این حال دست به کار دیگری نمیزند
یا روشهای دیگری را امتحان نمیکند.
به همین خاطر یک عمر زجر میکشد
چون هم پولدار نشده است
هم زمان زیادی صرف درس خواندن کرده است
در حالی که به آن علاقه نداشته است
و مجبور است مثلاً با شغل کارمندی
عمری را با نان بخور و نمیری بگذراند.
مثال دیگر:
شخصی تنها راه رسیدن به معنویت را تحصیلات حوزوی میشناسد.
فلذا سالهای سال در حوزه علمیه درس میخواند
اما به معنویتی که میخواسته است
نمیرسد.
یا شخصی دیگر تنها راه خوشبختی را در داشتن زنی زیبا میبیند.
فلذا تلاش بسیاری میکند تا با زنی زیبا ازدواج کند و میکند
اما احساس خوشبختی نمیکند.
و مثالهای فراوان دیگر ...
در این جا چند نکته مطرح است.
اول این که باید هر شخص
با مطالعه، تفکر، پرسش، تجربهاندوزی یا هر روش دیگری
بفهمد و مطمئن شود
که کمال مطلوب یا خوشبختی برای او واقعاً در چیست
تا وقتی به آن رسید غافلگیر نشود
و تازه بفهمد چه اشتباهی کرده است
و عمری راه خطا رفته است.
دیگر این که فلذا را هم درست تشخیص دهد
بدین معنی که بفهمد
آیا مقدمهی رسیدن به این هدف همین راه است؟
آیا واقعاً با طی این مسیر
به آن هدف نائل خواهد شد یا نه؟
ممکن است این نسخه برای کسی جواب داده باشد
اما آیا برای من هم همین نسخه جواب میدهد؟
و مسئلهی سوم این است که راههای رسیدن به هدف را محدود و یکتا نداند.
احتمال داشتن خطا در مسیر زندگی بالاست.
ممکن است ما در مقدمهی اول و دوم دچار خطا شویم
و پس از رسیدن به جایی متوجه شویم که یا تشخیص اشتباه دادهایم
یا مسیر را اشتباه آمدهایم.
لازم نیست حتماً همان راه را تا ابد ادامه دهیم.
باید تجدید نظر کنیم.
ببینیم آیا خوشبختی را درست تشخیص داده بودیم
و هدف واقعی ما همان بوده است که تا کنون به دنبالش بودهایم یا نه.
اگر نه که هدف و مسیر جدیدی بچینیم
و اگر آری
مسیر را تنها محدود به همان یک راه ندانیم
و مسیرهای دیگر را نیز امتحان کنیم.
محدود دانستن راه رسیدن به هدف تنها در یک راه
باعث میشود در صورت ناکامی
کلاً ناامید شویم
و هیچ کار جدید
و مسیر نوی را امتحان نکنیم.
در نهایت در نظر داشته باشیم
که هر انسانی
یگانه و «یونیک» است
و نمیتوان برای همه نسخهی واحدی پیچید.
شاید چیزی که ما به آن رسیدهایم
و کمال مطلوبمان نیست
کمال مطلوب دیگری باشد
یا چیزی که دیگری به آن رسیده است
و کمال مطلوباش نیست
کمال مطلوب ما باشد.
هدف هر انسانی برای خودش معنا دارد.
در این کار دست به مقایسه نزنیم
و سر سری و ساده با مسائل برخورد نکنیم.