انسان کش سان
انسان موجودی کشسان است
یعنی در شرایط مختلف میتواند
خود را در ابعاد متفاوتی دربیاورد.
انسان موجودی کشسان است
یعنی در شرایط مختلف میتواند
خود را در ابعاد متفاوتی دربیاورد.
آرزوهایی داشتهام
که سالهاست به دنبال رسیدن به آنها هستم
اما بعد از گذشت سالها
متوجه میشوم
که رسیدن به آنها محال است
من نه جزو طرفداران مرحوم علی شریعتی هستم
و نه پایههای فکری خود را از ایشان گرفتهام.
اگر علاقهای به ایشان دارم
صرفاً نوعی علاقهی ادبی است
نه معرفتی.
چرا آدمها این جوری هستند؟
دیشب داشتم کتابی دربارهی صادق چوبک
نویسندهی معروف ایرانی میخواندم.
هنوز همان اوایل کتاب بودم.
دربارهی زندگی و آثار چوبک توضیحاتی داده بود
و این که چوبک خیلی از مصاحبه
حرف زدن و نوشتن دربارهی خودش ابا داشته است.
همسرم میگوید:
«چون تو تلاشی برای ایجاد آسانسور در خانه نکردهای
میخواهی من فلج شوم.»
این وبلاگ برای من
گاهی
حکم دفترچهی یادداشت
یا دفتر خاطرات
هم داشته است.
یادداشتهای روزانهای که
بیشتر مثل بلند فکر کردن
یا ثبت اندیشهها
و تصمیمهایام بوده است.
آمد
خودش آمد
نمیخواستم بنویسم
اما نوشته شد
نه ناخودآگاه
که بیخودآگاه
من نبودم که نوشت
یعنی من بودم
اما انگار کس دیگری مینوشت
من زود میمیرم.
این را خودم میدانم.
نه این که بیماری یا مشکل خاصی داشته باشم.
نه چیزیم نیست.
پیشگو هم نیستم
و غیب نمیگویم
اما میدانم که زود میمیرم.
نمیدانم در وضعیت معلق گیر افتادهاید یا نه؟
به احتمال زیاد همهی انسانها در مقاطعی
چنین وضعیتی را تجربه کردهاند.
هر از گاهی از چنین وضعیتهایی گریزی نیست.
درست.
قبول دارم.
چندی پیش به دنبال پیدا کردن یک موسیقی
در سامانههای فروش مجازی
به یک آلبوم خاص برخوردم.
نام آلبوم هست:
زنگ خاطره.