نوستالژی و اشک
چندی پیش به دنبال پیدا کردن یک موسیقی
در سامانههای فروش مجازی
به یک آلبوم خاص برخوردم.
نام آلبوم هست:
زنگ خاطره.
چندی پیش به دنبال پیدا کردن یک موسیقی
در سامانههای فروش مجازی
به یک آلبوم خاص برخوردم.
نام آلبوم هست:
زنگ خاطره.
امروز اول مهر ماه است.
روز بازگشایی مدارس.
روزی که صبحاش بس شلوغ
و تا حدی نابسامان آغاز میشود،
همراه با اضطراب
و کشمکشی نهان و آشکار
و همین طور ادامه پیدا میکند
تا نیمروز و حتی شب.
داریم زندگیمان را میکنیم
با عقلی که خدا به ما داده است.
راه منطقی استفاده از عقل این است
که از منطق استفاده کنیم.
شاید بگویید این چه حرفی است؟
خوب معلوم است دیگر.
اما قضیه به همین سادگی نیست.
از قبل چنین دیدگاهی وجود داشته است
و هنوز هم وجود دارد
که اگر شرایط سخت است
و مناسب نیست،
اگر فساد هست
و اوضاع روبهراه نیست،
اگر همه چیز به هم ریخته است
و نظمی وجود ندارد،
حتی اگر حس خوبی نداری
و انرژیات به پایینترین حدّ خود رسیده است،
به هیچ چیز توجهّ نکن.
سعی کن امید و انگیزهی خود را تا جایی که ممکن است حفظ کنی
و وظیفهی خود را به صورت کامل و دقیق
و حتی بیش از توان خود انجام بدهی.
در زمان کودکی من
یک کارتون به صورت استاپ موشن
از تلویزیون پخش میشد
که اسمش بود
«زمزمه گلاکن»
داستان این کارتون که از روی رمانی به همین نام ساخته شده بود
برای من سخت جالب و جذاب بود.
زندگی انسان مدرن
پر از ترسها، اضطرابها و کشمکشهای فراوان است
که اشخاص برای تأمین معاش، در برخورد با دیگران یا با شنیدن اخبار گوناگون به روح و روانشان وارد میشود.
گاهی وقتها
دخترم
که هر از گاهی
جسته و گریخته
چیزهایی دربارهی فیلمدیدنهایام در دوره جوانی شنیده است
پاپیچم میشود
و میپرسد
چطور فیلمبین شدم
دیروز سفرنامهای تصویری از زوجی ایرانی
-البته ساکن خارج از ایران-
از سفرشان به ژاپن دیدم.
ژاپن برای من همواره کشوری دور از دسترس
و خاص
به معانی مختلف کلمه بوده و هست.
دوستی هنرمند
عکسهایی از
تیغه کردن پشت درهای قدیمی موزه هنرهای معاصر اصفهان
که بنایی زیبا و تاریخی است
برایام فرستاد
و از من خواست حس خود را دربارهی آن بنویسم.
متن زیر حس من از دیدن آن عکسهاست:
نقل شده که از جلال مقدم
دربارهی کارهای بیضایی نظر خواستند
گفت:
«بیضایی میخواهد به مردمی که عادت به نیمروی معمولی دارند
نیمروی بلبل بدهد؟»