زخم ها
پنجشنبه, ۶ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۲۰ ب.ظ
زخمها سر باز کرد و خون روان شد از رگم
ریخت اعصابم به هم از دست اخلاق سگم
میروم خوشحال در زندان مرگی بیزوال
میکشم نعره چو خرناس خری توی جوال
زخمها سر باز کرد و خون روان شد از رگم
ریخت اعصابم به هم از دست اخلاق سگم
میروم خوشحال در زندان مرگی بیزوال
میکشم نعره چو خرناس خری توی جوال
دلم میخواد پیک بزنم با چند رفیق مشتی
قلبمو پاکش بکنم از هر غم و پلشتی
دس بندازم گردن یه خوشبدن بلوری
یواشکی لب بگیرم ازش یهو توو هشتی
غزل میریزه از چشمات ولی از غصه لبریزی
چرا حالت دگرگونه؟ توئی که عشق پاییزی
ترانهخون و سرمستی ولی رو گونههات خیسه
میرقصی توی برگریزون، چرا پس اشک میریزی؟