هرگز
سعی کردم نه بَرده باشم و نه، دیگری بَردهام شود هرگز
نه به کس سر سپارم و نه کسی، سر فرو بُردهام شود هرگز
بار خود را به دوش میکشم و منت از کس نمیکشم، آری
نه گذارم کسی که باری بر، گردن و گُردهام شود هرگز
تا هدف گشتهام به تیر جفا، خود شدم با سپر حفاظ خودم
در همه عمر کس نبود اما، تیر کین خوردهام شود هرگز
"تا توانی دلی به دست آور، دل شکستن هنر نمیباشد"
این شد الگوی من، نباشد کس، که دلآزردهام شود هرگز
عیبها دیده و خطاپوشم، سِرّ کس را نمیکنم افشا
نشد اما که دیگری روزی، حائل و پردهام شود هرگز
دیدهام زشتی از همه اما، کار زشتی نکردهام حقاً
که دلم نادم و پشیمان از، کارِ بد کردهام شود هرگز
نردبان بودهام برای صعود، دوستان را و دشمنانم را
تا نیفتم کسی نشد اما، میله و نردهام شود هرگز
شدهام کشته مردهی عشقی، که ندارم رهایی از آن، آه
کس نشد لیک عاشق من تا، کشته و مردهام شود هرگز