سکوت پیاده روی و ...
زندگی امروزه در همان حال که تنهایی برای انسان به بار آورده است
و فاصلهها را زیاد کرده است
اما فرصتهای با خود بودن
و برای خود بودن را از او گرفته است.
شاید روزها و هفتههای متوالی میگذرد
اما انسان نمیتواند
لحظهای برای خود
صرفاً برای خود باشد.
چون باید تمام زندگی خود را وقف کار و معاش
و روزمرّگیهای باحاصل و بیحاصل کند.
بعضی از روزها سعی میکنم پیاده سر کار بروم.
حسّ خوبی که این پیادهروی اول وقت به من میدهد
وصفنشدنی است.
در حالی که خودروهای گرفتار در ترافیک را
در خیابان میبینم
بیخیال
و دست در جیب
مسیر خود را میروم
و خوشحالم که لازم نیست
من هم مانند دیگران
گرفتار چنین آشوبی باشم.
اما این اتفاق هر روز نمیافتد.
روزهای زیادی مجبور میشوم به خاطر کارهای لازم با ماشین سر کار بروم.
از رفت و آمد که بگذریم
دغدغهی محل پارک و نگرانیهای دیگر همراه با این کار
خود به خود
خواهد آمد.
بگذریم.
حس پیادهروی
به سکوت
و حضور در لحظهی اکنون آن است.
اما وقتی در پیادهرو
کنار خیابان شلوغ قدم میزنی
خواه ناخواه
نصیبت دود و سر و صداست.
چارهای نیست
باید تحمل کرد.
شاید گذاشتن هندزفری در گوش
کمی چارهگر باشد.
من بیشتر سخنرانی
و گاهی پادکست گوش میکنم.
به طور متوسط روزی دو سخنرانی را گوش میکنم.
این پیادهروی هم فرصت بیشتری برای این کار فراهم میکند.
هر چند اگر میتوانستم از فضایی ساکت برخوردار باشم
حسّ بهتری پیدا میکردم.
زندگی و روزگار ما اینگونه است.
خوب است بتوانیم
از فرصتهای اندکی که داریم
لحظاتی را برای خود کنار بگذاریم.