فاتح شکست خورده
چند شب پیش فیلم ناپلئون ساخته ریدلی اسکات را دیدم.
فیلم خوشساخت، دیدنی و جذابی بود.
فعلاً کاری به نقد فیلم ندارم.
چیزی که میخواهم بدان بپردازم خود زندگی ناپلئون است
و برداشتی که از آن میتوان برای دیگر انسانها کرد.
چند شب پیش فیلم ناپلئون ساخته ریدلی اسکات را دیدم.
فیلم خوشساخت، دیدنی و جذابی بود.
فعلاً کاری به نقد فیلم ندارم.
چیزی که میخواهم بدان بپردازم خود زندگی ناپلئون است
و برداشتی که از آن میتوان برای دیگر انسانها کرد.
تاریخ همان قصههای پی در پی است
که توسط مورخان ریش و سبیلدار از راویان اولیه شنیده شده
و پشت سر هم ردیف شدهاند.
جریان های اصلی تاریخ نگاری در ایران معاصر
بدون این که هیچ ادعای تاریخ نگاری و تاریخ شناسی داشته باشم در مطالعات تاریخی خود که به صورت آهسته و پیوسته در سال های گذشته داشته ام به طور عمده به سه جریان اصلی در تاریخ نگاری در ایران معاصر (منظورم از ایران معاصراز زمان ورود عناصر مدرنیته به ایران در اواخر عهد ناصری و شروع جنبش مشروطیت است)برخورده ام که ذیلاً آنها را معرفی می کنم.
(نگاهی به فیلم مستند مرثیه گمشده ساخته خسرو سینایی)
روزی روزگاری جنگی در گرفت. جنگی عالمگیر که انسان های بی پناه زیادی در آتش آن سوختند و از خان و مان خویش آواره شدند. هیتلر و استالین با هم توافق می کنند به لهستان حمله کنند و این کشور را بین خود تقسیم کنند. این شروع جنگ جهانی دوم است. سپتامبر 1939.
نگاهی به خاطرات امیرقلی امینی (بخش سوم: متن خاطرات)
گفتم: روزنامه اخگر یک نفر مدیر داخلی داشت که به استثنای سال اول که در عمل او دقت و رسیدگی میکردم چهارده سال دیگرش را با وجود اصرار او حاضر نشدم یک دفعه به حسابش رسیدگی بکنم. از خاندان محترمی است و بسیار شریف به نام ابوالحسن نواب[1]. دوم حاج ابوالحسن خان بزرگزاد است که خود عمری در شهرداری کار کرده و حالیه بازنشست شده و در صحت عملش همین دلیل بس که هرچه از مال پدری داشت فروخت و صرف زندگی خود کرد و دیناری دست حرام در مال شهرداری نبرد. سومی یک نفر جوانی (مهندس محمود خویی) است که میتوانم عرض کنم زیردست خودم تربیت شده[2] اتفاقاً مهندس ساختمان است و حالیه در کارخانه صنایع پشم کار میکند و وجود عاطلی گردیده و چون تازه وارد کار شده علاوه بر آنکه شخصاً جوان شریف است هنوز هم راه دزدی و رشوهخواری را یاد نگرفته و به همین جهت صددرصد مورد اطمینان است.
نگاهی به خاطرات امیرقلی امینی (بخش دوم: متن خاطرات)
در سراسر خیابانهای متعدد شهر اصفهان تنها خیابانهای کوتاه سپه و استانداری (صور اسرافیل) (که آن موقع[1] امتداد آن از اول کوی کنونی پست و تلگراف و دفتر دانشگاه [اصفهان] تا خیابان کمال اسمعیل هنوز خراب نشده و جزء قسمت سابق خود در نیامده بود) و خیابان چهارباغ [عباسی] از میدان 24 اسفند[2] تا بازارچه حاج محمدعلی و کوی کنسولگری روس و خیابان شاه[3] که در زمان مرحوم صور اسرافیل[4] آسفالت شده بود کلیه خیابانها دیگر شهر خاکی بودند و شهرداری موظف بود همه روز تمامی آنها را به علاوه تمامی کوچهها آبپاشی بکند و با آن که یک دستگاه ماشین آبپاشی هم داشت حریف این کار نمیشد و غالباً روزی یکبار کوچهها و دوبار خیابانها بیشتر آبپاشی نمیشدند و مخصوصاً در فصلهای بهار و تابستان و پاییز تا وقتی که بارندگی نمیشد بر روی تمامی شهر یک پرده از گرد و غبار به مانند ابر پوشیده شده و راه تنفس را بر مردمان تنگ میساخت.
نگاهی به خاطرات امیرقلی امینی (بخش اول: دغدغه ها)
داستان تحولات عمرانی یک شهر و گام هائی که مسئولان شهری برای ایجاد چهره ای جدید و تازه در جهت سازندگی آن شهر بر می دارند، عموما در سینه ها پنهان می ماند، به نگارش در نمی آیند و به ندرت به نسل های بعدی منتقل می شود که از دلایل عمده آن می توان به موارد زیر اشاره کرد:
پیروان باب و بهاء از چه کسی پیروی می کنند؟ (بخش سوم: مناظره)
بنا به روایت تنکابنی با «طلوع باب ضلالت مآب طغیان ایاب و شورش عوام کالانعام، از جانب سنی الجوانب محمد شاه او را در قریه چهریق محبوس ساختند. و از نوشته جات او، رساله ها و خطبه ها در دست مردم افتاده بود. برخی آن را تالی قرآن مجید و بعضی ناسخ قرآن حمید می شمردند. و گروهی از معتقدینش او را نایب امام و فرقه ای او را امام غایب و بعضی رسول خاتم می خواندند.
لهذا بر حسب امر همایون اعلا، او را به مجلس خاص حضرت ولیعهد [1]دولت ابد مهد آوردند. علمای اعلام و فقهای اسلام حاضر شده، به ملاقات و مقالات پرداختند. ملامحمد که به مذهب شیخ احمد احسائی بود، و حاجی مرتضی قلی مرندی، ملقب به علم الهدی و حاجی میرزا علی اصغر شیخ الاسلام و حاجی ملامحمود نظام العلما، با سید کمال احترام به ظهور آورده و در هنگام جلوس حضور حضرت شاهزاده اعظم، او را بر خود مقدم نشانیدند و ولیعهد نیز به او توجه و التفات نمود.
پیروان باب و بهاء از چه کسی پیروی می کنند؟ (بخش دوم: معرفی قصص العلما)
ادوارد براون شرق شناس و ایران شناس معروف انگلیسی که خود یکی از آگاهان تاریخ بابیت و مشکوک به جاسوسی و حتی تا حدودی مروج این فرقه می باشد [1]و برخی از کتب آنها را تصحیح و منتشر کرده است، قصص العلما را بهترین کتابی می داند که برای اطلاع از شرح حال روحانیون شیعی وجود دارد. به ویژه مطالب مربوط به شیخی ها و بابی ها را از اطلاعات گرانبهای این کتاب می داند که در کتاب های تذکره، بهتر از آن یافت نمی شود. براون در بخش دیگر از تاریخ ادبیاتش، قصص العلما را جزو کتاب هایی ذکر می کند که همواره مد نظرش بوده و بارها به آن مراجعه کرده و مطالعه آن را به مراتب آسان تر از روضات الجنات می داند. [2]