حسین آمد
آری حسین آمد و ما را خرید و رفت
ما را به سوی درگه خاصش کشید و رفت
ما را که غرق بحر گناهیم بار داد
این عیبها که بود به ما را ندید و رفت
آری حسین آمد و ما را خرید و رفت
ما را به سوی درگه خاصش کشید و رفت
ما را که غرق بحر گناهیم بار داد
این عیبها که بود به ما را ندید و رفت
تو آسمون قلبم تو تک ستاره هستی
سیاهیای شب رو تو قلب من شکستی
من که حواسم نبود از شانس خوبم اما
ناغافل اومدی و تو قلب من نشستی
یکهو میریزد غم عالم درون جان من
یکهو آسان میرود بر بادها ایمان من
یکهو من من نیستم، یک آدم بیگانهام
یکهو من هم میشود بدخواه و خصم جان من
در من طلوع میکنی و روز میشوم
فارغ ز حال بیخود دیروز میشوم
دنیای تازهای به دل من نمودهای
مبهوت از این طبیعت مرموز میشوم
عشق تا بر گردنم طوقش فکند
وارهاندم از چرا و چون و چند
هر چه زنجیر است از پایم گشود
پاره کرد از دستهایم بست و بند
همهجوره دچار ایرادم
همهجوره خراب و ویرونم
خالی از هر چی خوبی و امّید
کورهراهی توی بیابونم
این خستگی نمیرود از تن برون چرا؟
کرده مرا دچار خمار و جنون چرا؟
این عقل رهگشا ز چه رو گشت در زوال؟
هر دم کشد مرا به دل خاک و خون چرا؟
دنیا پر از فساد و تباهی و زین قبیل
مردم حریص و بزدل و پتیاره و علیل
قومی خروسوش همه در شهوتاند غرق
قومی دگر به فکر شکم گشته همچو فیل
غیر درگاه توام نیست دگر دادرسی
کاش یک لحظه به داد دل ما هم برسی
دیدن روی تو شد آرزوی آخر من
چه شود گر که برآورده نمایی هوسی؟
در تسلای دل یک دوست
در سوگ از دست دادن همسر گرامیاش
دوباره سر زده از گوشهای غمی دیگر
دوباره خیمه گشوده است ماتمی دیگر
دوباره رخت کشیده فرشتهای ز زمین
که بال و پر بزند سوی عالمی دیگر