شراب خام
تا حالا نشده بود آثار اسماعیل فصیح را بخونم
یعنی هر بار یه چیزی پیش اومده بود که بیخیال شده بودم
و راستش فکرشو نمیکردم که بتونه جذبم کنه
تا حالا نشده بود آثار اسماعیل فصیح را بخونم
یعنی هر بار یه چیزی پیش اومده بود که بیخیال شده بودم
و راستش فکرشو نمیکردم که بتونه جذبم کنه
ادگار آلن پو یک نویسنده بنام است زیرا یک شروع کننده است و بسیاری از نویسندگان ادبیات داستانی پس از او ذیل نام و سبک وی قرار می گیرند. با این که جسته گریخته داستانهایی از پو خوانده بودم اما منسجم به مطالعه آثارش نپرداخته بودم. از روی اتفاق یکی از کتابهایش را که در یک خرید از نمایشگاه کتاب خریده بودم در مطالعه گرفتم.
سالها پیش از این در عنفوان نوجوانی، آثار ژول ورن را خوانده بودم و حظ وافر برده. در ادامه مطالعات ادبی در حوزه داستان و رمان در سالهای بعد، از ادبیات علمی تخیلی بسیار دور افتادم و آن را رها کردم.
بحر طویل خوانی
خوانش ریتمیک یکی از بحر طویلهای کتاب بحر طویلهای هدهد میرزا نوشته استاد ابوالقاسم حالت در جمع خانوادگی
نگاهی دیگر به کتاب «حاجی آقا» نوشته صادق هدایت
«حاجی آقا»ی صادق هدایت را خواندم. کتابی شعاری –شعار زده- و سطحی بود. از لحاظ تکنیکی نیز واقعاً ضعیف بود اما چه به دلم نشست.
نگاهی به کتاب «حاجی آقا» نوشته صادق هدایت
مشغول خواندن «حاجی آقا»ی صادق هدایت هستم. چندین سال پیش (شاید حدود 15 سال پیش) در دوران دانشجویی مقداری از آن را خوانده بودم و به دلم ننشسته بود.
نگاهی به کتاب «حافظ از نگاهی دیگر»
چند روز پیش «حافظ از نگاهی دیگر» نوشته علی حصوری (نشر چشمه) را خواندم. خیلی به دلم نشست. با آنکه به قول مؤلف، کتاب بیشتر ذوقی بود تا تحلیلی و خود ایشان از تألیف چنین نوع کتابی ناخرسند بود، اما معرفی جالب او از حافظ و ادوار زندگی اش قابل قبول و سهل الوصول بود.
نگاهی به شعری از «خاسته»
مرحوم اصغر حاجحیدری «خاسته» (1324-1391) را بیشتر از یکی دو بار آن هم اواخر عمرش ندیده بودم. چهرهای روستایی و آفتاب سوخته داشت با لبخندی که از صورتش محو نمیشد. لباسی ساده و تا حدودی مندرس بر تن میکرد و کلاهی بر سر میگذاشت که او را از طبقة فرودست جامعه نشان میداد. تا وقتی شعر خواندنش را نشنیده بودی به سیمایش نمیخورد شاعر باشد. اما وقتی لب به شعر میگشود شعرش را روان، پرمغز و خالی از اشکال و انحراف مییافتی. سخن گفتنش دلنشین و خودمانی و به دور از هرگونه تکلف بود. به شاعرنمایان روشنفکر نمیمانست و اصلاً در جو چنان فضاهایی تنفس نمیکرد. شاید به همین خاطر دیر به شهرت رسید و تا زنده بود چندان شعرش پاس داشته نشد.
وقتی از دنیا رفت تشییع باشکوهی از او به عمل آمد که جای شگفتی برای من داشت. چرا باید مردم یک شهر کوچک برای یک شاعر اینگونه به خیابان بیایند؟ اصلاً مگر چند نفر اهل شعر و ادب در این شهرستان (خمینیشهر/سده) هستند که خاسته را بشناسند و غم از دست دادنش آنها را به تشییعش بکشاند؟ نکته اینجا بود که خاسته (بر خلاف بسیاری) برای شاعران شعر نمیگفت. خاسته شاعر مردم بود و برای آنان شعر میگفت. این را از کجا فهمیدم؟
افراد بسیاری در مورد شرایطی که شخصی باید داشته باشد تا بتواند بنویسد (نویسنده شود) نظر داده اند و هر کدام با توجه به ذهنیات، تجارب و شناخت خود در مورد این موضوع سخن رانده یا کتاب نوشته اند. من هم در اشاره ای گذرا نظر خود را در قالب سه اصل کوتاه استعاری بیان خواهم کرد. به نظر من برای این که یک نفر نویسنده شود باید سه چیز داشته باشد:
قلم، جنم و صنم.
عشق چیست و عاشق کیست؟
در باب عشق بسیار گفته و بسیار نوشته اند. آن قدر که شاید با این خیل عظیم نگاشته ها خود را بی نیاز از واکاوی درباره آن ببینیم اما در متنی که پیش رو دارید می خواهیم از زاویه دیگری به آن نگاه کنیم.