کوی یار
ما را ز کوی یار نصیبی جدا فرست
بویی ز یار، همرهِ باد صبا فرست
یک روز بوی یار ز راه خُتَن بیار
یک روز بوی یار ز راه خَتا فرست
ما را ز کوی یار نصیبی جدا فرست
بویی ز یار، همرهِ باد صبا فرست
یک روز بوی یار ز راه خُتَن بیار
یک روز بوی یار ز راه خَتا فرست
یک بار دیدمت
و هزاران بار
آن روی نکو را تجسّم کردم
و اندیشیدم
که آیا خدا میتواند مخلوقی چنین زیبا داشته باشد
حقّا که در وجود همتا نداری
و عقل و هوش مرا چنان ربودهای
که در کار خالق تشکیک میکنم
آقا نه کلب و نه سگ درگاه خواسته
آقا دلی منوّر و آگاه خواسته
عقل وزین و روح سبک ساخت شیعه را
آقا چنین مقرّب درگاه خواسته
انسان موجودی کشسان است
یعنی در شرایط مختلف میتواند
خود را در ابعاد متفاوتی دربیاورد.
آرزوهایی داشتهام
که سالهاست به دنبال رسیدن به آنها هستم
اما بعد از گذشت سالها
متوجه میشوم
که رسیدن به آنها محال است
من نه جزو طرفداران مرحوم علی شریعتی هستم
و نه پایههای فکری خود را از ایشان گرفتهام.
اگر علاقهای به ایشان دارم
صرفاً نوعی علاقهی ادبی است
نه معرفتی.
چرا آدمها این جوری هستند؟
دیشب داشتم کتابی دربارهی صادق چوبک
نویسندهی معروف ایرانی میخواندم.
هنوز همان اوایل کتاب بودم.
دربارهی زندگی و آثار چوبک توضیحاتی داده بود
و این که چوبک خیلی از مصاحبه
حرف زدن و نوشتن دربارهی خودش ابا داشته است.
از نسل گلوله، فریاد و خون
تا نسل لاو، اکس پارتی، جنون
پاهایات خسته میشوند
و دری به رویات نمیگشایند