پارتی
(داستان)
یک چیز مثل اضطراب و ترس با همدیگر. بدنم مور مور میشد. نه، انگار میلرزید. قلبم تند تند میزد. نفسهایم بریده بریده و سطحی بود. توی تمام عضلات بدنم یک جور انقباض حس میکردم.
(داستان)
یک چیز مثل اضطراب و ترس با همدیگر. بدنم مور مور میشد. نه، انگار میلرزید. قلبم تند تند میزد. نفسهایم بریده بریده و سطحی بود. توی تمام عضلات بدنم یک جور انقباض حس میکردم.
(یک داستان صوفیانه)
چاک گریبان دریده اش از فرط بوسه ها شوخگن می نمود. اَمرَدی در میان مردستان. پنجه گرگان بی صفت بر روحش خراش زده. دیدگانی دیدم بازتاب خاطره جمعی افلاک. لبان، خون دل پیر و جوان. مژگان صف بی دلان.گونه ها نیاز دل دردمندان. ابرو، تیر نظر برچله کمان خود کشیده. کجاست ساقی؟ بگرد و بگردان. بنوش و بنوشان. دختر بکر تاک، آماده نکاحِ سر مستی و مدهوشی. می چرخد و می چرخد. هو گوید و حق گوید. کف بر دف و دف در کف. شور است به می اندر یا آتش جان است این؟ مدهوش تواَم ای یار، قربان توام ساقی.
(داستان)
سلام. این عین واقعیتی است که اتفاق افتاده. نه قصد کتمان کردن چیزی را دارم نه اصلا فایدهای دارد که چیزی را مخفی کنم.
(طنزیات)
این مطلب مال زمانی است که مردم بین انصراف یا عدم انصراف از دریافت یارانه موضع مشخصی نداشتند.
از آنجایی که این بنده حقیر سراپا تقصیر، مشاعر درست و حسابی ندارم و در رفع و رجوع امور یومیه خود به جای مراجعه به گوهر عقل شریف که خداوند یک دست آکبند آن را در وجود ما به ودیعت نهاده است – به طور معمول – به حرف و حدیث دیگران گوش می دهم، در رویداد مستحدث اخیر یعنی دریافت یا عدم دریافت (مساوی با انصراف قطعی صریح همیشگی بدون بازگشت) یارانه های متبرک فرد اعلای حاجی پسند بازاری طلب – به طور اخص – لازم دیدم از مشورت همگان (اعم از اقوام و خویشان و دوستان و نزدیکان که از مکان های دور و نزدیک در ایام سرور آفرین نوروز زینت بخش منزل ما بوده اند و یا زینت بخش محفلشان بوده ایم از دیدن ما مسرور و جهت پرکردن چند دقیقه تا چند ساعتی که در محضر مبارکشان حضور داشتیم گاه برگرفته از تفکری عمیق و گاه از روی بخارات معده اظهار فضلی می نمودند) بهره برده از این ورطه ی بگیرم یا نگیرم خود را رهایی دهم. فلذا فهرستی از نظریات این افاضل مذکور با ذکر شغل شریف و مقام منیف و اموال قول و منقول و غیر منقول، ذیلا آورده می شود. هر چند جمع بین این نظرات جدّا کاری بس طاقت فرسا و نفسگیر و فرصت سوز می باشد لکن فعلا به ذکر اقوال اکتفا و نتیجه ی نهایی را به خداوند متعال موکول می نمایم.
(معرفی کتاب)
«کسانی که در زمره نیروی کارند بیشتر از کسانی که خارج از این جرگه اند عمر میکنند.»[1]
با توجه به تجاربی که در طول سالیان در برخورد با افراد مختلف داشته ام به این نتیجه رسیده ام که بیشتر مردم – علی رغم سال ها زحمت و تلاش در راه کسب معاش و تأمین امور اقتصادی خود- دیدگاه واضحی نسبت به مقولة کار و شغل ندارند و اصولا بین دو گزینه «بهترین تفریح کار است» و «بهترین کار تفریح است» نمیتوانند تمایزی قائل شوند.
(معرفی کتاب)
دریافتی از کتاب «دربارة نقد» نوشتة نوئل کارول ترجمة صالح حسینی، چاپ اول، نشر نی، تهران، 1393.
آیا تا به حال شده است با شخصی در مورد اینکه اثری هنری و زیبا هست یا نه، اختلاف داشته باشید اما راه حلی برای مجاب کردن یکدیگر نیافته باشید؟ فرض کنید یکی از دوستان شما یک آجر را مقابل شما بگذارد و آن را یک اثر هنری معرفی کند. دلایلی هم برای اثبات عقیده اش بیاورد؛ مثلا آجر را نمادی از زیست جهانِ فراموش شده یا نمادی از همتهایی بداند که سیمای دیروز شهر را خشت بر خشت آراسته بودند. یا حتی بگوید صرفاً از دیدن آن احساس خوبی پیدا میکند و به همین دلیل آن را یک اثر زیبا و هنری میداند. شما چه جوابی در برابر او خواهید داشت؟
(یک تحلیل ادبی)
شاید نبش قبر تفکر چپ در این کشور برای بسیاری از افراد چندان دلپذیر نباشد اما برای کسی که می خواهد ادبیات کشورش را بشناسد، حتمی و لازم است. به همین خاطر است که مثلا حدود یک جلد کامل از «تاریخ تحلیلی شعر نو» نوشته شمس لنگرودی اختصاص به این زمینه دارد و نیز در «صد سال داستان نویسی» حسن میرعابدینی به همچنین.
(یک تحلیل ادبی)
چندی پیش (اردیبهشت ماه 1395) همراه با دوستی به عنوان خرید کتاب برای کتابخانه های شهرداری اصفهان به نمایشگاه کتاب رفته بودیم. از آنجایی که حیطه مسئولیت ما برای خرید کتاب صرفا کتاب های ادبی بود و علاقه اصلی ما دو نفر نیز ادبیات بود، طبیعی بود که فقط کتاب های ادبی را رصد کنیم و با توجه به نیازها و خلاهای موجود در کتابخانه ها، میزان بودجه، نو و جدید بودن کتاب و ... به خرید بپردازیم.
نقدی بر یک رفتار فکری
به قدرت خدا، در اطرافمان افراد زیادی را می بینیم که بدون استفاده از دارو های توهم آور، چنان در پندارهای خود غرق شده اند که دست هر داروی توهم زایی را از پشت بسته اند. طرف در عمر خود به جز مقدمة «دو قرن سکوت» مرحوم زرین کوب در چهل و پنج سال پیش هیچ کتاب تاریخی دیگری نخوانده است اما وقتی پای صحبت هایش می نشینی چنان از لشکرکشی اعراب به ایران حرف می زند و آه می کشد که انگار خود در آن حضور فیزیکی داشته است. آخرش هم به این شعر ختم می کند که «ز شیر شتر خوردن و سوسمار ...» اینکه فقط در بحثِ گوشه ای از تاریخ است. این خط را بگیر و بیا تا سیاست و اقتصاد و تربیت فرزند و احکام شرعی و ... .
(تجربة یک گفت وگو درباره مناسبتهای ملی)
اصولاً برای انجام یک گفت وگوی صحیح فنون خاصی وجود دارد که می توان از روی منابع متقن یا در طی تجربیات زندگی آموخت. در روابط هر روزة تقریبا تمامیِ انسان ها، گفت وگو هایی اتفاق می افتد که از تعداد زیادی از آنها به علت آشنا نبودن یک یا هر دو طرف بحث، نه تنها هیچ نتیج های درخوری حاصل نمی شود که باعث ایجاد دل خوری و کدورت بین طرفین هم خواهد شد. بارها شاهد بوده ام که در مباحثی، هر دو طرفِ دعوا دارای یک عقیده بوده اند اما باز هم مجادله میکرده اند. به هر روی یکی از نیازهای فکری و مهارتیِ همة انسان ها، عموما و ما ایرانیان –به علت ویژگی های زمانة خود- خصوصا، یاد گرفتنِ چگونه درست گفت وگو کردن است.