شاهباز پیر
زانو بزن به پای من، ای شاهباز پیر
من مرد جنگیام که تو را خوار میکُشم
یک عمر بود روی سرم سایهات ز ترس
اینک شجاع گشتهام و زار میکشم
زانو بزن به پای من، ای شاهباز پیر
من مرد جنگیام که تو را خوار میکُشم
یک عمر بود روی سرم سایهات ز ترس
اینک شجاع گشتهام و زار میکشم
نمیای با من یه پیکی بزنی به شادمونی
نمیای یه شب که پیش دلِ زارِ من بمونی
من و این دلی که غصه پُرِش از غبار کرده
تو بیا کمک کن این بار، توی این خونه تکونی
به دنبال شه مردان قلندروار میگردم
زمین را وانهادم بر سر دیوار میگردم
نه یار و همدمی دارم، نه محبوبی، به جز مولا
رهایم از همه، تنها به عشقش یار میگردم
در مدرسه بچهی زرنگ و درسخوانی بودم؛
معمولاًشاگرد اول و جزو شاگردان ممتاز کلاس.
معلمها هم دوستم داشتند.
خیلی دوست داشتم دوچرخه داشته باشم.
پدرم وعده داده بود اگر معدلم بیست شود برایم دوچرخه بخرد.
دنیای پر پیچ و خم امروز
صد لایه از هر فوت و فن داره
دوز و کلکهای فراوان و
صد جور ترفند خفن داره
شدم فشرده میان تضادهای عحیب
فشرده بین پارادوکسهای بیترتیب
تمام زندگیام گشته اینچنین در هم
پر از وقایع بیریشهی عجیب و غریب
بازگشتن از جهان مردگان مقدور نیست
منزل ما تا جهان مرگ خیلی دور نیست
کار دنیا را چنان ترتیب ده با روشنی
تا چراغ قبر تو باشد که آنجا نور نیست
میروم با کولهبار خاطراتم تا کجا؟
میکشم خود را میان راهها تا ناکجا
میروم بیمقصد از این راه تا راهی دگر
میکشم خود را درون جادهای بیانتها
دو چشمانت مرا بُرد و مرا کُشت و مرا سوزاند
به چشمانت چه اسرار غریبی را که نتوان خواند
مرا هم کُشتی و هم زنده کردی با دو چشمانت
مرا چشمان تو تا نیستگشتن بُرد و برگرداند
فلک با من چهها کردی که مالامال از دردم
تو را کردم رها دیگر به سویت برنمیگردم
هزاران بار گفتم با من اکنون مهربانتر باش
چه چاره، در تو چون نگرفت هرگز این دمِ سردم