زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

آخرین مطالب
نویسندگان

تکراری

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۴۶ ق.ظ

آیا زندگی و کار تکراری (روتین) داشتن بد است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۱۰:۴۶
محمد جلوانی

مرثیه‌ای برای شهرم

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۰، ۰۸:۱۲ ق.ظ

صبح سوار ماشینم شدم تا سر کار بیایم

شجریان داشت می‌خواند

بیداد با نوای ساز استاد بیگجه‌خانی

این آلبوم را بسیار دوست دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۱۲
محمد جلوانی

نوشتن سخت است؟

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۰۶ ق.ظ

چرا نوشتن برای بیشتر انسان‌ها این‌قدر سخت است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۰۶
محمد جلوانی

بی قراری

شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۱:۲۰ ب.ظ

پیاده، خسته، نشسته، فُتاده و نرسیده

قرار بود شوی سربلند، نور دو دیده!

 

جبین چروک شد از رنج روزگار، چه حاصل؟

ز بار خسته‌دلی گشته قامتت چه خمیده؟

 

سفر نرفتی و اکنون جوانی‌ات به سفر رفت

کجاست تا که جوانی ببیندت چه رسیده؟

 

نه رنگ در رخ و نه قوّتی است داخل بازو

به زیر پوستت انگار روح مرگ خزیده

 

چرا قرار نداری؟ چرا چنین به تقلّا

به دور خویش بپیچی چو مرد مارگزیده

 

چه شد چنین به فلاکت فتاده‌ است کسی که

تمام عمر به صد سعی هر کجا بدویده

 

تمام پاسخت اینجاست، در دلی که نجستی

درون خویش ندیدی جواهرات عدیده

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۲۰
محمد جلوانی

دوستان

پنجشنبه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۱۰ ق.ظ

سرشار از تناقض، طی گشت زندگانی
در آرزوی فردا، در حسرت جوانی

 

لبخند بر لبانم خشکید زین تناقض
آب حیات خشکاند گلزار زندگانی

 

سعی و تلاش ما را حاصل نداد هرگز
در خواب فتح کردیم سکوی قهرمانی

 

در طول عمر ناکام سودی جز این نبردیم 
آن لحظه‌ای که بودیم با دوست میهمانی

 

جان را بها نباشد گر صرف دوست ناید
قدر حضور می‌دان، ای دوست تا توانی

 

یاران و دوستان را جان‌ها نثار باید
جان قابلی ندارد، اهدا به یار جانی

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۱۰
محمد جلوانی

در عجبم

پنجشنبه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۳۷ ق.ظ

در عجبم از رجب، آمد و رخ را نمود
تا که کند راه را باز به شعبان چه زود

 

باز به زودی رود، شعبان از روزگار
تا رمضان آید و روزه شود آشکار

 

مومن نشنیده‌پند، غافلی از چون و چند
بهر مَهِ روزه‌ات توشه و باری ببند

 

ماه صیام آیدش، کُند ولی می‌رود
تا برسد عید فطر، جان به لب آدم شود

 

کاش سلامت بود در طی ماه صیام
تا که تواند گرفت، روزه خود را تمام

 

#محمد_جلوانی

آغاز ماه رجب 1443 هجری قمری

14 بهمن 1400 جری شمسی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۳۷
محمد جلوانی

خودکشان

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ

رقص دیوانه‌وار برگ از باد

یورش خاطرات رفته ز یاد

 

آسمانی پر از تلاطم و شور

قلب‌هایی شکسته از بی‌داد

 

حسّ یک بازی سراسر باخت

داخل سینه می‌زند فریاد

 

نعره‌ها می‌زنی و می‌چرخی

عقده‌ها تا چنین شود آزاد

 

فحش‌ها زیر لب دهی به خودت

یا به آن کس که این بنا بنهاد

 

کاش این زندگی شود ویران

کاش ویرانه گردد این بنیاد

 

شد محال آشتی من با صبر

من و صبری که بیش از این بِنَماند

 

کاش هرگز نبودمی انسان

کاش هرگز نگشتمی ایجاد

 

در رگم خون گرم اگر جوشد

سر به بالای دار خواهم داد

 

روی کاغذ کنارم آویزم

ما که رفتیم، هر چه باداباد

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۵۸
محمد جلوانی

ایست!

شنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۲۷ ق.ظ

قطارهای زندگی انسان‌ها بدون توقف در هیچ ایستگاهی مسیر خود را ادامه می‌دهند. ما مسافران این قطارها اغلب بدون هیچ تأملی در این سیر پیش می‌رویم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۲۷
محمد جلوانی

عاقبت

چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۱۹ ق.ظ

سوگوار دل خویشیم و نداریم خبر
که چه سان می‌کند این روز و شب عمر گذر

 

کیش و ماتیم ز شطرنج خدایی خدا
که بَرَد خانه به خانه همه را سرتاسر

 

مهره‌هاییم و نداریم اراده از خود
جا به جا می‌کند انگار که دستی از بَر

 

آن‌چنان خیره و مَحویم به بازی گویی
جادویی کرده به کار دل ما، افسونگر

 

گردبادیم که بیهوده به صحرا گردیم
گِرد خود تاب خوریم و نرویم آن‌سوتر

 

زاد و توشی نبود تا که بدان تکیه کنیم
بلکه زین مرحله صعب نماییم سفر

 

بی‌هُش و بی‌هُده پوییم در این سیرِ عبث
آن زمانی به خود آییم که دیر است دگر

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۱۹
محمد جلوانی

می روی ...

چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۲۹ ق.ظ

می‌روی، می‌روی کجا آیا؟
می‌زنی، می‌زنی صدا آیا؟

 

نشنود، نشنود صدایت را
احدی هیچ جز خدا آیا؟

 

می‌کِشی، می‌کِشی فغان از دل
مثل آن مرغ خوش‌نوا آیا؟

 

ضربه ضربه به دوش می‌گیری
ضربِ شلاق جان‌گزا آیا؟

 

می‌خوری خون دل به آرامی
تا کشی با خود این بلا آیا؟

 

می‌خراشی به پنجه‌ات سینه
تا دَری پرده‌ی ریا آیا؟

 

خلق مشغول کار و بار خودند
تو از آنان شدی جدا آیا؟

 

این‌چنین رسم زندگانی را
برگزیدی به خود چرا آیا؟

 

هست آخر درست این‌گونه
وانَهی عقل را رها آیا؟

 

عشق سرمشق توست، می‌دانم
عشق خواهد ولی تو را آیا؟

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۰ ، ۰۹:۲۹
محمد جلوانی