من نگویم که هر چه خواهی کن
یا که عمر از پی تباهی کن
زندگیّ تو هست دست خودت
سر به سر نور یا سیاهی کن
در دریای متلاطم زندگی
هر کس با وسیلهای سیر زندگی خود را پیش گرفته است.
یکی با یک قایق کوچک
دیگری بر قایقی بزرگتر
یکی سوار بر کشتی است
و دیگری بر تختهپارهای چنگ زده.
چه در انسان و چه در غیرانسان
ظاهر و باطن
«معمولاٌ» بر هم اثر میگذارند.
تمام حرفی که میخواهم بزنم در همین «معمولاً» نهفته است
چون این اتفاق همیشه نمیافتد.