زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

آخرین مطالب
نویسندگان

با چی مشکل داری؟

سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۳۴ ق.ظ

زیاد بنویس

زیاد بکِش (نقاشی را می‌گم)

سعی کن هر چی تو ذهنت داری بیرون بریزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۰ ، ۰۹:۳۴
محمد جلوانی

dialogue

چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۵۵ ب.ظ
  • تو خودت از همه اونایی که در موردشون حرف می‌زنی دیوونه‌تری.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۰۰ ، ۱۳:۵۵
محمد جلوانی

ماجراهای آبدارخانه

چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۳۵ ق.ظ

اتاق محل کار من روبه‌روی آبدارخانه است. دو نفر نیروی خدماتی در این آبدارخانه کار می‌کنند و ماجراهای جالبی می‌آفرینند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۰۰ ، ۱۱:۳۵
محمد جلوانی

اعتیاد مجازی

چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۱۰:۴۸ ق.ظ

چند روزی است به اینستا (همان اینستاگرام خودمان) سری نزده‌ام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۰۰ ، ۱۰:۴۸
محمد جلوانی

می خواهم بنویسم

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۴۰ ق.ظ

می‌خواهم بنویسم اما چیزی برای نوشتن ندارم.

می‌خواهم بگویم اما کلمات از دهانم بیرون نمی‌آیند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۰ ، ۱۰:۴۰
محمد جلوانی

روزنه روشن 1

شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۵۷ ب.ظ

همه مردم روستا می‌گفتند: «دیوونه‌اس.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۰ ، ۱۳:۵۷
محمد جلوانی

دعوا

سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۵۰ ق.ظ

ظاهراً شما به سرِ کار گذاشتن دیگران خیلی علاقه دارید. سه روز هست که دارید با داستان‌سرایی‌های مختلف سر بنده را گرم می‌کنید. برخلاف گفته خودتون که برای این مبلغ کم خودتون را مدیون نمی‌کنید، فعلاً که مدیون من هستید و اینها همه نقشه‌ای هست تا من را سر بدوانید تا مطالبه پولم از سرم بیفته. تا یک هفته میگید فرستادم و منتظر باش. بعدشم میگید من فرستادم نمی‌دونم چرا به دستت نرسیده.

برادر من این کار درست نیست و چنین نونی خوردن نداره. شما حتی به حرف خودتم پایبند نبودی که گفتی صبح اول وقت کد رهگیری را برات می‌فرستم. چون هیچ کد رهگیری وجود نداره اصلاً. من قبلاً هم با آدم‌هایی مثل شما برخورد داشتم. بهتره لااقل روراست باشید و الکی وقت مردم را نگیرید. بنده به شما اعتماد کردم و شما پاسخ خیلی بدی به من دادید.

اصلاً انتظار نداشتم کسی از مشهد و کنار حرم امام رضا چنین کاری باهام بکنه. منم شما را به امام رضا حواله می‌دم و البته بااجازتون کاری که کردید را به سایت دیوار و پلیس فتا گزارش می‌کنم.

شاید با خودت فکر می‌کنی این که پول زیادی نیست یه کلاه کوچیک سرش گذاشتم و تو دلت میخندی ولی من برای به دست آوردن ریال به ریالش زحمت کشیدم. امیدوارم ریال به ریالش را خرج دوا و درمون و مریضی بکنی و تو داغ عزیزانت مصرفش بکنی.

اگه گزارش بدم تمام حسابات مسدود میشه و تا بیای بازشون کنی زندگیت فلج میشه. باید خیلی بیشتر از این مبلغ هم خرج کنی. بهتره پول منو برگردونی. محل کار من کنار دادگستری هست برام چند دیقه بیشتر وقت نمیگیره. خود دانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۰ ، ۱۰:۵۰
محمد جلوانی

تغییر

پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۵۹ ق.ظ

چرا آدم‌ها تغییر می‌کنند؟

یادم می‌آید ابتدای ازدواجمان گاهی زمستان‌ها می‌رفتیم بستنی می‌گرفتیم، روی چمن‌های خیس پارک می‌نشستیم و می‌خوردیم. از سرما می‌لرزیدیم، می‌خندیدیم و بستنی می‌خوردیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۰۰ ، ۰۸:۵۹
محمد جلوانی

آقای موش

دوشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۵۴ ب.ظ

این خصلت از بچگی توی خونش بود. دوست داشت هر چیزی را از هر جا که می‌تواند، به دست آورَد و برای خودش گوشه‌ای پنهان کند. چیزهایی که شاید برای کسان دیگر حتی جلب توجه نمی‌کرد، برای او ارزشمند بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۰ ، ۱۳:۵۴
محمد جلوانی

آقای اسب

شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۹ ق.ظ

لقب آقای اسب را خودم به او داده بودم. هیچکس دیگری از او با این لقب یاد نمی کرد و اورا با این لقب نمی شناخت. همه از او با احترام یاد می‌کردند. حالا یا از روی احترام واقعی یا ترس. او یک آدم معمولی نبود. او برای همه جناب آقای ... بود. چرا که همیشه رییس بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۰ ، ۰۸:۰۹
محمد جلوانی