شاعران
ما با کلمات زندگی میسازیم
از روی لغات زندگی میسازیم
شاعر شدهایم و تیزبین و حساس
با ذکر نکات زندگی میسازبم
ما با کلمات زندگی میسازیم
از روی لغات زندگی میسازیم
شاعر شدهایم و تیزبین و حساس
با ذکر نکات زندگی میسازبم
بی دل و جرات و خجالتیام
بیسر و پا نه، گر چه پاپتیام
بس که از پشت خوردهام خنجر
پرِ زخم و خراش و خطخطیام
حالم خوش است تا تو کنار منی عزیز
تو شور عشق جا شده در این تنی عزیز
یک روح و یک بدن شدهایم آن چنان که تو
با من به یک شلیته و پیراهنی عزیز
درویشهای ساکتِ دوار، گرمِ رقص
چرخیدهاند دور هم این بار گرم رقص
در آتش زمانه پراکندهاند و پخش
در آب و باد و خاک طنیندار گرم رقص
کاری نکردهایم برای خدا چرا؟
این قدر گشتهایم ز خوبی جدا چرا؟
ما را خدا برای محبت درست کرد
بدخُلق و بدمعامله و بدلقا چرا؟
پشت رایانه گیج و مبهوتم
در دلم گاه میکنم خنده
گاه مشتاق و سرخوشم، گاهی
نادم و سر به زیر و شرمنده
کار من پشت میز بودن، آه
کارمندم، صبور و پرطاقت
آب باریکهای است روزیِ من
شکر حق میکنم از این بابت
شاعر عبور کرد ز شط خیال خود
باز این دل شکسته نموده وبال خود
او را رها کنید که حالش به جا شود
او را رها کنید بماند به حال خود
بند بگشا ز زبانم علی ای شیر خدا
تا بیارم به زبان وصف تو و مدح تو را
تو امامیّ و امامان همه از نسل تواَند
تو امیری و ولیّ، راهنما و مولا
دلم پر از طراوت و لبم پر از ترانهها
بهار آمد و برون زد از دلم جوانهها
در این هوا که بلبلان دوباره مستِ خواندنند
دوباره کار من شده مرور عاشقانهها
از کوچهسار عشق گریزم به سوی تو
پر شور کرده کوچه دل های و هوی تو
سر را بلند کردهام از بام تا که نور
ریزد درون خانهی قلبم ز روی تو