زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

آخرین مطالب
نویسندگان

۱۸۴ مطلب با موضوع «شعر و ترانه» ثبت شده است

خودکشان

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ

رقص دیوانه‌وار برگ از باد

یورش خاطرات رفته ز یاد

 

آسمانی پر از تلاطم و شور

قلب‌هایی شکسته از بی‌داد

 

حسّ یک بازی سراسر باخت

داخل سینه می‌زند فریاد

 

نعره‌ها می‌زنی و می‌چرخی

عقده‌ها تا چنین شود آزاد

 

فحش‌ها زیر لب دهی به خودت

یا به آن کس که این بنا بنهاد

 

کاش این زندگی شود ویران

کاش ویرانه گردد این بنیاد

 

شد محال آشتی من با صبر

من و صبری که بیش از این بِنَماند

 

کاش هرگز نبودمی انسان

کاش هرگز نگشتمی ایجاد

 

در رگم خون گرم اگر جوشد

سر به بالای دار خواهم داد

 

روی کاغذ کنارم آویزم

ما که رفتیم، هر چه باداباد

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۵۸
محمد جلوانی

عاقبت

چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۱۹ ق.ظ

سوگوار دل خویشیم و نداریم خبر
که چه سان می‌کند این روز و شب عمر گذر

 

کیش و ماتیم ز شطرنج خدایی خدا
که بَرَد خانه به خانه همه را سرتاسر

 

مهره‌هاییم و نداریم اراده از خود
جا به جا می‌کند انگار که دستی از بَر

 

آن‌چنان خیره و مَحویم به بازی گویی
جادویی کرده به کار دل ما، افسونگر

 

گردبادیم که بیهوده به صحرا گردیم
گِرد خود تاب خوریم و نرویم آن‌سوتر

 

زاد و توشی نبود تا که بدان تکیه کنیم
بلکه زین مرحله صعب نماییم سفر

 

بی‌هُش و بی‌هُده پوییم در این سیرِ عبث
آن زمانی به خود آییم که دیر است دگر

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۱۹
محمد جلوانی

می روی ...

چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۲۹ ق.ظ

می‌روی، می‌روی کجا آیا؟
می‌زنی، می‌زنی صدا آیا؟

 

نشنود، نشنود صدایت را
احدی هیچ جز خدا آیا؟

 

می‌کِشی، می‌کِشی فغان از دل
مثل آن مرغ خوش‌نوا آیا؟

 

ضربه ضربه به دوش می‌گیری
ضربِ شلاق جان‌گزا آیا؟

 

می‌خوری خون دل به آرامی
تا کشی با خود این بلا آیا؟

 

می‌خراشی به پنجه‌ات سینه
تا دَری پرده‌ی ریا آیا؟

 

خلق مشغول کار و بار خودند
تو از آنان شدی جدا آیا؟

 

این‌چنین رسم زندگانی را
برگزیدی به خود چرا آیا؟

 

هست آخر درست این‌گونه
وانَهی عقل را رها آیا؟

 

عشق سرمشق توست، می‌دانم
عشق خواهد ولی تو را آیا؟

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۰ ، ۰۹:۲۹
محمد جلوانی

تا کجا؟

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۰، ۱۲:۲۹ ب.ظ

تا کجا، می‌خوای همین‌طور، بی‌هدف، بری جلو
مقصد زندگیتو، اول نشون کن، بعد برو

 

مبادا عمرتو بی‌هدف بری تموم کنی
زندگی تکرار نمی‌شه، اینو از من بشِنو

 

اگه خوب تلاش کنی، با صبر و همت زیاد
نتیجه تلاشتو، می‌بینی هنگام درو

 

هر بَدی، خدا نکرده، که ازت سر بزنه
تا قیامت برای اون کار بد هستی گرو

 

پس باید جمع بکنی حواستو با زیرکی
سرسری نگیری یکهو کار و بار دنیا رو

 

خیلی زیباتر و بهتر پیش ازین گفته بوده
حافظ این حرفا رو تو شعر خودش برای تو

 

مزرع سبز فلک دیدم و داس مهِ نو
یادم از کِشته خویش آمد و هنگام درو

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۰۰ ، ۱۲:۲۹
محمد جلوانی

عشق

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۰، ۱۲:۲۸ ب.ظ

عشق آید که درون را به تلاطم بکشد
شررش مشعله تا گنبد هفتم بکشد

 

فرد عاشق ره پر رنج و تعب دارد پیش
سوز آه دل او گاه به انجم بکشد

 

هر چه ناخالصی و زشتی و نازیباییست
آتش عشق بسوزاند و در خُم بکشد

 

غرقه سازد به خُم مستی و هشیار کند
نه چنین مستی ازین سان به توهم بکشد

 

سرّ عشقِ دلِ عاشق، دلِ عاشق داند
کار عشاق چه آسان به تفاهم بکشد

 

یک زبان بیش ندارد سخن عشق و چنین
در جهان نغمه آن در همه مردم بکشد

 

چون شود نقش محبت به دل عاشق حک
به جمال همگان نقش تبسم بکشد

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۰۰ ، ۱۲:۲۸
محمد جلوانی

اعجاز

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۴۹ ق.ظ

شاهراه زندگی سوی خوشی‌ها باز نیست

هیچ راهی نیست در دنیا که دست‌انداز نیست

 

عالمی پر شور و شر با مردمانی حیله‌گر

هیچ‌کس با دیگری یاریگر و دمساز نیست

 

ناله و فریاد مظلومان نیابد ره به جای

گوش انسان‌ها بدهکار چنین آواز نیست

 

هر که واقع‌بین بود، می‌بیند این حال خراب

این که گفتم مخفی و پنهان چنان یک راز نیست

 

این رهی باشد که انسان طی نموده قرن‌ها

هیچ امکانی به برگشتش بدان آغاز نیست

 

گر تواند کس که دنیا را به اصلاح آورد

اتفاقی این‌چنین جز ار ره اعجاز نیست

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۰ ، ۰۸:۴۹
محمد جلوانی

نام نیک

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۴۲ ق.ظ

سخت گردد زندگی، گر سخت می‌گیری بر آن

نکته‌ای بس نغز گفتم، جان من، قدرش بدان

 

روز و شب را در پی تحصیل مال و ثروتی

غافل از عمری که با سرعت شود طی هر زمان

 

فکر و ذکرت پول شد، چشمت نبیند غیر پول

مست و محو و واله و شیدایی و مفتون آن

 

چشم دل را باز کن، فکری به حال خود نما

تا به کی خواهی تلف سازی خودت را این چنان

 

گر که دستت می‌رسد باری ز پشتی باز گیر

یار و همدل شو به هم‌نوعان و غم خور بهرشان

 

عاقبت این عمر پایان می‌رسد با نیک و بد

بهر نام نیک خویش آن را به خیر آخر رسان

 

#محمد_جلوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۰ ، ۰۸:۴۲
محمد جلوانی

چشمان باز

چهارشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۱۴ ب.ظ

با جشمان باز گول می‌خوریم

 

با چشمان باز در چاه می‌افتیم

 

با چشمان باز می‌میریم

 

انگار این سرنوشت ماست

 

بدی‌ها را می‌بینیم و می‌پذیریم

 

دروغ‌ها را می‌شنویم و باور می‌کنیم

 

چاه‌ها را می‌بینیم و در آن سرنگون می‌شویم

 

تنها به یک دلیل

 

ما دیگر خودمان نیستیم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۰ ، ۱۳:۱۴
محمد جلوانی

آزادی

چهارشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۰۴ ب.ظ

چه واژه عجیبی

چه واژه نجیبی

که سال‌هاست دنبال تو می‌گردم

اما هنوز نیافتمت

زندگی بی‌تو بی‌معناست

چه شکوهی

چه لطافتی

چه واژه زیبایی

که نفس کشیدن بی تو بیهوده است

و ما سالکان تنپوش‌های پاره

دربندان بیچاره

روزها، سال‌ها و قرن‌هاست که تو را نداریم

از دستت داده‌ایم

ما زندانیان مرده

زنده‌میران بی‌آینده

همواره تو را چشم انتظاریم

شاید که بیایی

و زیر حریر نیلگون تو دمی بیارامیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۰ ، ۱۲:۰۴
محمد جلوانی

مرگ و زندگی

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۴۵ ق.ظ

زندگی مثل قطاری می‌گذرد
هر کس در ایستگاه خودش پیاده می‌شود
دیگران برایش دست تکان می‌دهند
و خداحافظی می‌کنند
قطار راه می‌افتد و دور می‌شود
قطار راه خود را ادامه می‌دهد
آری
زندگی ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۰۹:۴۵
محمد جلوانی