جامعه افسرده
شاید این نظرم تا حدودی افراطی و غیرعلمی به نظر برسد اما به صورت شهودی به این نتیجه رسیدهام که اکثریت قریب به اتفاق ما ایرانیها علائم شدید افسردگی داریم
شاید این نظرم تا حدودی افراطی و غیرعلمی به نظر برسد اما به صورت شهودی به این نتیجه رسیدهام که اکثریت قریب به اتفاق ما ایرانیها علائم شدید افسردگی داریم
واقعاً فکر میکنید دست و پا زدن در این لجنزار اسمش زندگی است؟
نمیخواهم بحثی پیچیده و فلسفی بکنم. فقط میخواهم دیدگاهم را درباره ارزشگذاری قشربندی اجتماعی و اقتصادی مردم یک جامعه بیان کنم.
روح زمانه و اعتقاد به آن یک مفهوم حکمی و شاید فلسفی است، بدین معنی که میشود برای اثبات آن دلایلی اقامه کرد. در متون دینی هم به آن اشاره شده است و به همین لحاظ شاید بتوان آن را مفهومی دینی نیز دانست. مفهومی که میتوان به آن اعتقاد داشت یا نداشت.
هنوز تابستان نشده است اما نشانههایش خیلی وقت است آغاز شدهاند.
افسردگی یعنی عدم توانایی جذب و دیدن زیباییها و شادیها. مثل این که شخصی عینکی با شیشه خاکستری رنگ به چشم خود بزند و دیگر همه چیز را یا زمینهای خاکستری ببیند. بدین گونه در کنار رنگهای مات و خسته کننده و کبود، توانایی دیدن رنگهای شاد و گرم و زنده را از دست میدهد.
گاهی برای رفع مشکلات، به جای این که از روش مرسوم استفاده کنیم، بهتر است از یک روش من درآوردی بهره بگیریم.
هفتهای یک بار (یک روز؟ بیشتر؟) افسرده میشوم یا احساس میکنم افسرده شدهام.
گاهی چنان در برخورد با زندگی گیج میشوم که کلاً نمیدانم باید چه کار کنم.
نمیدانم که آیا باید مسیر زندگی را تغییر دهم یا با همین دست فرمان ادامه دهم؟