قلندروار
به دنبال شه مردان قلندروار میگردم
زمین را وانهادم بر سر دیوار میگردم
نه یار و همدمی دارم، نه محبوبی، به جز مولا
رهایم از همه، تنها به عشقش یار میگردم
به دنبال شه مردان قلندروار میگردم
زمین را وانهادم بر سر دیوار میگردم
نه یار و همدمی دارم، نه محبوبی، به جز مولا
رهایم از همه، تنها به عشقش یار میگردم
مدرسهی ابتدایی من
یعنی دبستان شهید مهرورز
-طوبی سابق-
نزدیک به انتهای کوچهای به نام کوچه حسینیهی سیدالشهدا
-حسینیهی احسان سابق-
قرار داشت.
در مدرسه بچهی زرنگ و درسخوانی بودم؛
معمولاًشاگرد اول و جزو شاگردان ممتاز کلاس.
معلمها هم دوستم داشتند.
خیلی دوست داشتم دوچرخه داشته باشم.
پدرم وعده داده بود اگر معدلم بیست شود برایم دوچرخه بخرد.
اسمش "بمانعلی" بود.
به صورت مخفّف "بومونی" صدایش میزدند.
ما بچهها به او "بوبونی" میگفتیم.
احتمالاً پسری بود که بعد از دست رفتن چند بچه مانده بود
و به همین خاطر به این نام نامیده شده بود.
دنیای پر پیچ و خم امروز
صد لایه از هر فوت و فن داره
دوز و کلکهای فراوان و
صد جور ترفند خفن داره
وقتی از دعوا صحبت میکنم
منظورم دعواهای بچهگانه نیست.
منظورم دعوای واقعی است.
دعوایی که کتککاری و احیاناً خونریزی داشته باشد.
فیلمی دیدم با عنوان بروس قادر مطلق 2003
با بازی جیم کری در نقش بروس
کارمند یک شبکهی تلویزیونی در یک شهر کوچک
که کارش گرفتن گزارشهای روزانهی محلی است
و هر چه سعی در پیشرفت میکند
از رقبای خود عقب میماند
و مدام با شکست در ابعاد مختلف زندگی مواجه میشود.
رسانهها برای ما حجیّت دارند.
یعنی آنچه را در رسانهها میبینیم و میشنویم
صرفاً به دلیل دریافت آن از رسانه صحیح میپنداریم.
این مسئله در زمان کودکی شدیدتر است.
خصوصاً زمان کودکی ما که رسانه منحصر در تلویزیونی بود
که فقط دو شبکه داشت.
هر انسانی برای آن که بتواند انتقاد کند باید تا حدودی به بلوغ فکری رسیده باشد.
یعنی باید بتواند بعضی چیزها را در ذهن خود
بسنجد
و به اصطلاح دو دو تا چهار تا کند.
این بلوغ فکری نسبی است
و میتواند حتی تا پایان عمر ادامه داشته باشد.
انسانها در شرایط یکسانی زندگی نمیکنند
و از ابعاد مختلف زندگی دارای تفاوت هستند.
زندگی ما انسانها در تفاوت پیچیده شده است.
حتی دو انسان را با شرایط یکسان نمیتوان پیدا کرد.
این به نوعی جبر روزگار است.